وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه زمن با خبر است که اسیر شب یلدا شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام. من از سبزه سبزم ولی خسته ی خسته دلم مثل دلت خون شقایق چشام دریای بارون شقایق جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلت است لیلی کجایی بیا که گل شدن را رعایت کنیم ز پروانه ماندن حمایت کنیم اگر بادغم شاخهای عشق راشکست زدست همجوش شکایت کنیم چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست می گو یند شقایق ها نمی میرند تا مرگ شقایق ها دوستت دارم
من از شهر عشقم ولی دل شکسته
مجنون کجایی
فرهاد ... شیرین کجااید
که ببینید عاشقی را نابودکردند
عاشقی راباشهوت مخلوط کرده اند
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |